این حرف ها را برای اولین بار می گویم
اول بگویم که این حرف ها را برای اولین بار است که در مصاحبه ای به زبان می آورم . هرگز و حتی برای یک دفعه هم به کسی نگفته ام که بهروز رهبری فرد چه کسی است، چه شخصیتی دارد، از کدام خانواده، و با کدام مرام و منش بزرگ شده . حتی مهدی هاشمی نسب هم وقتی این حرف ها رابشنود تعجب کند. ما با هم رفیق هستیم و هیچ چیزمان از یکدیگر پنهان نبوده اما تا حالا هیچ وقت در مورد زندگی شخصی ام و مشکلات آن – نه تنها مهدی بلکه با سایر دوستانم – حرف نزدم بازهم تاکید می کنم قصد نداشتم این حرف ها را بزنم ولی شرایط اینگونه ایجاب می کند.
من بهروز رهبری فرد هستم، بچه خیابان خاوران ، محله هاشم آباد روبروی فرهنگ سرای خاوران . از پدر و پدربزرگ و تا قبل ، همگی در تهران و همین منطقه بوده اند.
من بزرگ شده خیابان عارف هستم . سه برادر دارم و یک خواهر دارم ، خواهری که به اندازه مادر مرحومه ام دوستش دارم. از ۲۵ خرداد متنفرم مخصوصا وقتی که گفته می شود ۲۵ خرداد ۷۵ ؛ خدا رحمت کند مادرم را. پدرم در قید حیات است . در مورد او بگویم که هشت سال را از اول جبهه بوده ؛ این حرف را برای اولین بار می زنم و شاید خیلی ها باور نکنند. شهید همت یکی از فرماندهان پدرم بود. اینها را می گویم که بدانید بهروز رهبری فرد در کدام خانواده بزرگ شده است ، پدرم در یک عملیات شیمیایی شد. او جانباز جنگ است و به خاطر این مساله فشار خون و ناراحتی قلبی پیدا کرده .
بعد از آن اتفاق تا حدود زیادی سرپرستی خانواده بر عهده من شد. البته راضی ام ، از اینکه پدرم از من راضی است ، راضی ام از اینکه پدرم برای این مملکت از جان مایه گذاشته ، راضی ام که فرزند چنین پدری هستم.
و اما برادرم که در دهلران مجروح شد ، او هم جانباز ۸۰ درصدر است همه و همه این حرف ها را برای سردار آجورلو گفتم تا بداند من کیستم. اگر پشت سر من حرف می زنند هزار و یک دروغ و افترا به من نسبت می دهند سردار آجورلو حداقل بداند که من کیستم و چگونه زندگی کرده ام. اگر انسان نبودم و مسلمان نبودم هیچ وقت در زندگی سختی که داشتم ، موفق نمی شدم. به نظر من خدا مرا خیلی دوست دارد. دلیل دارم ،اولین دفعه که رفتم زیارت خانه خدااز خدا خواستم که دفعه اول و آخرم نباشد. بعد از آن سه دفعه دیگر این سعادت نصیبم شد که به زیارت خانه خدا بروم .
رفته بودم کربلا برای مادر مرحومه ام دعا کردم وقتی برگشتم خواهرم در خواب مادرم را دیده بود. که او گفته بود : ” از بهروز تشکر کن که به هر چه می خواستم رسیدم”.
من بچه معتقدی هستم که در اوج جوانی و شهرت نگاه بد به ناموس مردم نداشتم. بهروز رهبری فرد ۱۰ سال در تیم پیروزی بازی کرد ، اگر باور نمی کنید در مورد من از رفقایم بپرسید. که بهروز چه طور بچه ای است و این حرف ها که می زند راست است که یا و…
بهروز و علی پروین
علی پروین را دوست دارم . محمود خوردبین را خیلی بیشتر از علی پروین دوست دارم . اما این ها دلیل نمی شود که حقایق را نگویم . خیلی ها می گویند تو به خاطر پروین از پیروزی جدا شدی ولی بگذارید چند مثال بزنم. علی پروین برای من چه کار کرد؟ من پنالتی زن اول پیروزی بودم حتی یک پنالتی هم در این تیم به هدر ندادم. بازی با الهلال پروین مرا کنار کشید و گفت که پنالتی را بده به علی . از آن به بعد انصاریان پنالتی زن اول تیم شد در حالیکه من هیچگاه یک پنالتی را از دست نداده بودم. من دقیقه ۹۴ بازی با برق شیراز که هیچ کس جرات نمی کرد پنالتی بزند پنالتی زدم و گل شد . پنالتی زدن امتیازی بود که پروین از من گرفت .
و اما کاپیتانی اوائل فصل که پیروانی آمده بود آقای پروین مرا کنار کشید و گفت : ” کاپیتان پیروزی تو هستی اما بخاطر من بازوبند را به افشین بده” من هم بدون هیچ اعتراضی این کار را کردم. اینها را می گویم که بدانید علی پروین برای من کاری نکرده، پنالتی از کسی نگرفته و به من بدهد، بازوبندی از کسی نگرفته و به من داده باشد. اینها را گفتم که مردم بدانند علی پروین احتیاج به حمایت من و امثال من نداشت که در پرسپولیس بماند. او علی پروین است و اسم دارد همه را می شناسند.هروز و تیم ملی
برای چه تیم ملی را از دست دادم؟ بخاطر اینکه حقایق را گفتم. اگر دروغ می گفتم، چرا یک نفر پیدا نشد حرف هایم را تکذیب کند؟با ۲۰ الی ۲۵ نفر در زمان بلاژویچ داخل اردو بودیم. چرا یک نفر نگفت که حرف های بهروز دروغ است؟ من بدون ترس و واهمه حرف هایم را زدم. گفتم که چرا شب قبل از بازی با بحرین بازیکنان تیم ملی باید ساعت ۴ صبح به هتل بیایند؟ چون آقای بلاژویچ می گفت که تیم ملی رفته به جام جهانی بحرین که کاری ندارد.
در زمان آقای جلال طالبی و بازی های جام ملت های لبنان گفتم که شب قبل از بازی با کره بازیکن تیم ما ساعت ۵ صبح به خوابگاه می آمدند. متاسفانه هنوز هم تعدادی از آنها در تیم ملی هستند. بعد اسم من می رود در لیست سیاه.
بهروز و انگشت قطع شده دست
ما تاوان فوتبال را پس داده ایم. این انگشتم که قطع شده هم به فوتبال برمی گردد، یکدفعه رفته بودم زمین خاکی بازی کنم. داشتیم تور دروازه را پهن می کردیم. پریدم بالا که یک دفعه انگشتم لای تور گیر کرد. خودم افتادم پایین و یک بند از انگشتم بالای تور جا ماند!
نظرات شما عزیزان:
|